دل نوشته های پسر حوا دختر آدم...

دلتنگی های من

نگاهت از جنس بلورهای نور

صدای قلبت،

طنین انداز در گوشم

هماره و هماره

تو کجایی؟؟

پایان این رؤیا کجاست؟

انتظار، انتظار، انتظار...

لحظه های بی انتها

باز هم من و اشک و باران...



+ نوشته شده در  سه شنبه 22 شهريور 1390برچسب:,ساعت 20:26  توسط پسر حوا و دختر آدم 

ضربه ی سختی بود...

من نخواستم زنجیر پات بشم

من نخواستم اسیرت کنم

من نمی خوام بزور بیای پیشم

نمی خوام بزور تحملم کنی

تو رهایی مثل یک پر سبک و آزاد

این منم که اسیر عشقتم

 



+ نوشته شده در  پنج شنبه 10 شهريور 1390برچسب:,ساعت 19:37  توسط پسر حوا و دختر آدم 

بزار تا همیشه همسفر رویا باشم...

اینجا دنیای ماست... دنیای کوچیک من و تو

میخوام همین جا تا ابد بمونم میخوام همینجا تو همین حال و

هوا بمونم

نه، دیگه نمی خوام جلو برم پیش برم... میخوام همینجا،

همین طوری بمونم

بمونم تا ابد

رویا ببافم و تو رویای تو زندگی کنم

همین جا، بدور از تمام حقایق تلخ زندگی و بدور از

تمام دوری ها

بزار خیال کنم که اینجا حداقل اینجا پیشتم

میخوام اینجا بشینم و رویا ببافم ... تا ابد

میخوام از همه چیز فرار کنم و اینجا تنها جاییه که هیچکس،

هیچکس جز تو پیدام نمی کنه

بزار اینجا بمونم تا ابد...

تو رویاها...

تو خیال، خیال تو...

بزار تو رویاهات گم بشم... تا ابد، تا همیشه

بزار با خاطره ها همراه بمونم تا همیشه

همسفر باد بشم، توی تصویر خیال زندگی کنم و شاد باشم

بزار، بزار با خیال بودنت در کنارم تا ابد زندگی کنم

خسته ام، پسر حوا خسته ام

از حقیقت و تلخیاش خسته ام

دیگه نمی تونم ، خواهش میکنم خواهش میکنم بزار

تو خیالت زندگی کنم

اینجا، اینجا میتونم لمست کنم

اینجا همه چیز خوبه، همه چیز عالیه

تو هستی، تو

تو کنارمی تا همیشه، تا ابد... تا ابد.

 



+ نوشته شده در  پنج شنبه 10 شهريور 1390برچسب:,ساعت 1:20  توسط پسر حوا و دختر آدم