دل نوشته های پسر حوا دختر آدم...

عشق من عیدت مبارک...

عشق من

روزهای شاد بهاری در راه است چلچله ها آوای خوش

آمدن بهار را میدهند

هزار ها برای شکوفا شدن غنچه های سرخ

آوازها سر می دهند

اما بی تو بهار برایم، خزان است.

سال دیگری گذشت و من در کنار تو نیستم

امسال هفت سین نخواهم چید به پیشواز بهار نخواهم رفت

عطر سنبل را فراموش خواهم کرد

چرا که چشمانم همیشه بارانی ست

و هنوز بر برگهای زرد دردهای درونم میبارد!

 

 

 

در این نوروز باستانی دلتنگ تر از همیشه

یادت را به آغوش میفشارم

و آرزوی بودن در کنار هم در سال جدید را دارم

 

نازنینم !

به امید اینکه عید دیگر در آغوش هم چشم در چشم هم

لحظه ی تحویل سال را بوسه باران کنیم

 

 

پسر حوا عاشقتم تا همیشه عیدت مبارک عزیزم



+ نوشته شده در  یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:,ساعت 14:51  توسط پسر حوا و دختر آدم 

روزهای بی رنگ...

روزهــــای خاکستری

روزهــــای تنهایی

روزهــــای تکراری

روزهــــای تبدار

روزهــــای کشدار

مثــــل خمیازه ای در یک بعد از ظهر بی رنگ اسفند

انــــتظار ، انتظار، انتظار

رویــــاهای رنگ باخته...

رویــــاهای گمشده در مه

آرزوهــــای دور دست

آرزوهــــای سپید شده از برف

خــــسته ام خسته...

 



+ نوشته شده در  جمعه 17 اسفند 1390برچسب:,ساعت 3:0  توسط پسر حوا و دختر آدم 

بی صدا فریاد بزن...

عاشق شدن قبل ویرانی ست...

 

پشت بیهودگی دراز کشیدم..

 

پشت حریر خاطره ها..

 

مسخ شده رنگ می بازم..

 

قطره قطره فرو می چکم..

 

بی صدا درد می کشم بی صدا

 

و آرام آرام فرو می ریزم..

 

رها شدن میان دستهای باد،

 

پرواز نزدیک است



+ نوشته شده در  سه شنبه 2 اسفند 1390برچسب:,ساعت 16:34  توسط پسر حوا و دختر آدم